English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (783 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
best power mixture U نسبت متناسب مخلوط سوخت و هوا برای حصول حداکثرقدرت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
best economy mixture U نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
auto rich U مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
fuel air mixture ratio U نسبت مخلوط سوخت و هوا
auto lean U مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
fuel oil mixture U مخلوط روغن و سوخت
popped U سوخت مخلوط متانول و نیترومتان
pops U سوخت مخلوط متانول و نیترومتان
pop U سوخت مخلوط متانول و نیترومتان
combustion starter U مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
air/fuel ratio U نسبت هوا به سوخت
weakest maintained U ضعیف ترین مخلوط سوخت که تحت شرایط معین میتواندتوان را بیشینه نگهدارد
accelerating pump U پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
tubbable U متناسب برای لوله یا تغاریابشکه
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
turbofan U موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
vehicle mass ratio U نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
burners U وسیلهای برای ترکیب سوخت با جریان هوا
burner U وسیلهای برای ترکیب سوخت با جریان هوا
bingo U علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
into plane service U تدارک سوخت و وسایل برای هواپیماها طبق قرارداد
dry ginger U نوشیدنیکف دارکه برای مخلوط کردن ویسکی باسایرنوشیدنیهااستفاده میشود
wet wing U بالی که ساختمان تشکیل انتگرال تانک برای سوخت میدهد
batches U اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batch U اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
brake specific fuel consumption U مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
cartridge U محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
boost rocket U موتور راکت با سوخت جامد یامایع برای به حرکت دراوردن یک رسانگر
cartridges U محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
admix U مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
nitro U مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
central refueling provisions U سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
cruise control U کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
damping vane U پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
air metering force U نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
bipropellant U سوخت راکت متشکل از دو جزء سوخت و اکسیدکننده
state chicken U در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم
it is insusceptible of change U اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
amalgam U الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
amalgams U الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
atomizers U سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomisers U سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomizer U سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charges U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
wobble pump U پمپ دستی در کابین خلبان برای وارد ساختن فشار اولیه به سوخت قبل از استارت موتور پیستونی
case sensitive search U جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
appeal play U تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
monochord U الت یک سیمه که برای نمایش نسبت میان صداهای موسیقی بکار میرود
state tiger U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
particular lien U حق حبس مخصوص حق حبسی است برای فروشنده یا سازنده کالای بخصوص نسبت به ان کالا
staging area U منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
diesel ramjet U موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
point designation U شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
recovery U حصول
procuance U حصول
recoveries U حصول
procuration U حصول
reached U حصول
gained U حصول
gains U حصول
reaching U حصول
gain U حصول
reaches U حصول
reach U حصول
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
accesses U وسیله حصول
accessed U وسیله حصول
accessing U وسیله حصول
unachievable U غیرقابل حصول
access U وسیله حصول
get at able U قابل حصول
procurable U قابل حصول
obtainable U قابل حصول
attainments U حصول اکتساب
acquirable U قابل حصول
attainability U قابلیت حصول
attainment U حصول اکتساب
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
reserve factor U نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
torch pot [محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
gained U حصول تحصیل منفعت کردن
gains U حصول تحصیل منفعت کردن
gain U حصول تحصیل منفعت کردن
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
colour U شماره بیتهای دادهای که به یک پیکسل نسبت داده می شوند تا رنگ آن را شرح دهند. یک بیت برای دو رنگ
colours U شماره بیتهای دادهای که به یک پیکسل نسبت داده می شوند تا رنگ آن را شرح دهند. یک بیت برای دو رنگ
turboprop U توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
retrieve U اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved U اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
unobtainable U بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
retrieves U اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
in proportion U متناسب
proportionate U متناسب
commensurate U متناسب
applicative U متناسب
proprotionable U متناسب
proportionable U متناسب
eurhythmic U متناسب
pro rata U متناسب
symmetric U متناسب
proportional U متناسب
back U نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
mastered U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
masters U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
charactristics U مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
backs U نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
ullage U فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
characteristic strength U مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
harmonizing U متناسب بودن
harmonizes U متناسب بودن
appropriated technology U تکنولوژی متناسب
harmonized U متناسب بودن
harmonize U متناسب بودن
harmonising U متناسب بودن
harmonises U متناسب بودن
harmonised U متناسب بودن
proportionment U متناسب سازی
comproportionation U ترکیب متناسب
coordinate U متناسب کردن
unapt U غیر متناسب
coordinative U متناسب سازنده
tips U باکهای خارجی سوخت باکهای بیرونی سوخت
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
coapt U باهم متناسب شدن
coordinate U متناسب یا هماهنگ کردن
proportionably U بطور متناسب یا با قرینه
well proportioned U با تناسب متناسب موزون
harmonic division U طبقه بندی متناسب
harmonic proportion U طبقه بندی متناسب
commensurateness U متناسب کردن تناسب
up to par/scratch/snuff/the mark <idiom> U متناسب با استاندارد طبیعی
proportionate U فراخور متناسب کردن
proportional pie graph U نمودار گرد متناسب
mismatch U متناسب نبودن ناجور بودن
queued U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queueing U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queues U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
reddendo singula singulis U الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
amplidyne U ژنراتور دی سی که ولتاژخروجی ان با تغییرات تحریک میدان متناسب است
differentiating cicuit U مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
hook's law U تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
actinoelectric U اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
acceleration principle U براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
differentiator U وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
pitot static system U سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
suit U منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suits U منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suited U منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
compost U مخلوط
mixers U مخلوط کن
blending U مخلوط
mixture U مخلوط
mixer U مخلوط کن
blent U مخلوط شد
mixtures U مخلوط
mixed U مخلوط
blenders U مخلوط کن
macedoine U مخلوط
blender U مخلوط کن
hash U مخلوط
composite U مخلوط
confused U مخلوط
anti freeze mixture U مخلوط ضد یخ
blends U مخلوط
blend U مخلوط
admixtion U مخلوط
admixture U مخلوط
meddles U مخلوط کردن
intermeddle U مخلوط کردن
homogeneous mixture U مخلوط همگن
intercarrier beat U زنه مخلوط
intercarrier buzz U وزوز مخلوط
meddled U مخلوط کردن
melts U مخلوط کردن
interlard U مخلوط کردن
melt U مخلوط کردن
blends U مخلوط امیختگی
rich mix U مخلوط پر مایه
mixes U مخلوط ترکیبی
weak mixture U مخلوط ضعیف
mixing U مخلوط کردن
mix U امیزه مخلوط
heterogeneous mixture U مخلوط ناهمگن
mix U مخلوط ترکیبی
mixes U امیزه مخلوط
batch mixer U مخلوط کن ضربهای
unadulterated U مخلوط نشده
meddle U مخلوط کردن
commix U مخلوط کردن
porridge U چیز مخلوط
mixture U بتن مخلوط کن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com